ن : حمیــدشیخ حسینی
ت : پنج شنبه 13 مهر 1391
ز : 10:56 بعد از ظهر |
+
با دل تنگ و دل سنگ کنارآمده ام.
جرمم این است که من آینه بار آمده ام.
خطر یخ زدگی خورده به پیشانی من.
پیک اسفندم و دنبال بهار آمده ام.
فقط آنجا که کسی مفت مراخرج کند.
مثل یک شعر زبان بسته بکار آمده ام.
بطن مادر قدمش خوش تر از این دنیا بود.
بی خبر بودم و از شهر به غار آمده ام.
هیچ کس نیست جواب دو دو تا را بدهد.
من منها شده از جمع چهار آمده ام.
از سر و صورت من خون غزل می ریزد.
مثل این است که از باغ انار آمده ام.
آتش پیرهنم شعله ای از فریاد است.
که به برهم زدن خواب قطار آمده ام.
---
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
پیکــــــــ اسفند،
،
:: برچسبها:
شبــــــــ,
شعر,
,